تحمل پریشانی چیست؟
تحمل پریشانی اغلب به عنوان توانایی ادراک شده افراد برای مقاومت در برابر حالات هیجانی منفی یا ناخوشایند اشاره دارد (بهعنوانمثال، ناراحتی فیزیکی) و توانایی رفتاری در مداومت در مقابل حالات پریشانی درونی که توسط برخی موقعیت های استرس زا تحریک می شود (لیرو، زولنسکی و برنشتاین، 2016). برخی تعاریف تحمل پریشانی نیز مشخص کرده اند که پایداری این وقایع منفی در زمینه هایی رخ می دهد که در آن راهی برای گریز از ناراحتی وجود دارد (زولنسفکی، برنشتاین و ویوجانویک، 2011). از لحاظ نظری، تحمل پریشانی ممکن است بر تعدادی از فرآیندهای مربوط به خودتنظیمی شامل توجه، ارزیابی های شناختی وضعیت های هیجانی یا جسمانی پریشان کننده اثر بگذارد یا تحت تأثیر آن ها قرار بگیرد؛ برای مثال، تفاوت های فردی در تجربه هیجان ها – هم شدت و هم فراوانی شان- ممکن است ماهیت تحمل پریشانی را تحت تأثیر قرار دهد.
افراد با سطوح کمتر تحمل پریشانی ممکن است در معرض پاسخ ناسازگارانه به پریشانی و شرایط برانگیزاننده پریشانی باشند. در نتیجه، این افراد ممکن است برای اجتناب از احساسات منفی/ حالات آزارنده مربوط بکوشند. در مقابل، افراد با سطوح بالاتر تحمل پریشانی، ممکن است بیشتر قادر باشند که به پریشانی و شرایط برانگیزانندهی پریشانی پاسخ انطباقی دهند. در حال حاضر، هیچ مدل یکپارچه فراگیر تحمل پریشانی وجود ندارد. تعدادی از نویسندگان آخرین مدل های ساختاری ممکن را توصیف کرده اند که برای ادغام کار بر روی این سازه و سازه های مرتبط تلاش می کنند. این چشم اندازها پیشنهاد می کنند که تحمل پریشانی ممکن است در ماهیت سلسله مراتبی- متشکل از یک سازه یکپارچه (عدم) تحمل تجربی و تعدادی ابعاد مرتبه پایین تر باشد. تفسیر این یافته ها این است که عامل مرتبه بالاتر «اجتناب تجربه ای» ممکن است متشکل از ابعاد مرتبه پایین تر تحمل پریشانی باشد.
به طور کلی، این سازه اساساً بر ظرفیت رفتاری ادراک شده یا حقیقی برای تحمل قرار گرفتن در معرض محرک آزارنده یا تهدید کننده تمرکز دارد. در سطحی کلی، تحمل پریشانی ممکن است عملکردی از فعالیت های خودکار (ناهشیار) و فعالیت های پرزحمت ( اختیاری) باشد. در مقابل، اجتناب تجربه ای به لحاظ نظری یک دسته بزرگ تر از پاسخ های کارکردی با هدف تغییر شکل یا فراوانی تجارب درونی آزاردهنده (مثل افکار منفی، احساسات بدنی) و شرایط ایجادکننده آن ها را شامل می شود. تحمل پریشانی ممکن است نوعی خاص از فرآیند اجتناب تجربه ای باشد. اگرچه در حال حاضر پژوهش مستقیم درباره ی آزمودن این پرسش موجود نیست؛ به عبارت دیگر، بازداری هیجانی عموماً به عنوان بازداری تجربه های هیجانی مداوم تعریف می شود. در حالی که تحمل پریشانی ممکن است در حقیقت سرکوب یک حالت عاطفی فرا خوانده شده را شامل شود یا نشود (زولنسکی و همکاران، 2011).
ابعاد تحمل پریشانی
سازه های تحمل پریشانی متعددی در ادبیات آسیب شناسی مورد مطالعه و کاربرد قرار گرفته است؛ اما یک نظریه واحد در این باره وجود ندارد (زولنسکی و همکاران، 2011). ظرفیت ادراک شده تحمل پریشانی در پنج روش اصلی مورد کاربرد قرار گرفته است؛ که عبارتاند از: 1- بلاتکلیفی 2- ابهام 3- ناکامی 4- حالات هیجانی منفی 5- احساس های بدنی.
اگرچه این سازه ها برای تمرکز بر برخی انواع پریشانی تجربی نظریه پردازی می شود، از مفهوم سازی های مشخص منتج می شوند و به یک مدل جامع، یکپارچه نشده اند. همچنین، هر یک از این جنبه های تحمل پریشانی با استفاده از شاخص های خود گزارش دهی محاسبه می شود و برای پایدار بودن در وضعیت/ شرایط و زمان نظریه پردازی می شوند (زولنسکی وهمکاران، 2010).
عدم تحمل بلاتکلیفی
عدم تحمل بلاتکلیفی، را مي توان بهعنوان سوگيري شناختي به چگونگي ادراك، تفسير و پاسخ فرد به موقعيت هاي نامطمئن، تعريف كرد كه بر روي سطوح شناختي، هيجاني و رفتاری تأثیر دارد (داگاس، شوارتزو فرانسیس، 2004). به طور اختصاصي ، افراد با عدم تحمل بلاتكيفي ابهام را تنش زا، نااميدكننده و برانگيزاننده اضطراب دانسته و بر اين باورند كه باید از موقعيت هاي نامطمئن اجتناب كنند. همچنين آن ها غيرقابل پیشبینی بودن رخدادهاي منفي را بیش برآورد می کنند و تفسيرهاي تهديدآميز از اطلاعات مبهم خلق مي كنند. بنابراين، افراد با عدم تحمل بلاتكليفي در موقعيت هاي مبهم، مستعد واكنش هاي ناكارآمد و خلق منفي هستند كه منجر به اختلال در عملكرد خواهد شد (بوهر و داگاس، 2002).
تحمل ابهام
برخی از انسان ها در مقابل شرایط و موقعیت های مبهم، آستانهی تحمل بیشتر و برخی آستانه تحمل کمتری دارند. در این جا مسئله تحمل و عدم تحمل ابهام مطرح می شود. تحمل و عدم تحمل ابهام و اثراتش می تواند در جنبه های متفاوتی از زندگی روزمره و در انواع مختلفی از شخصیت و تفاوت های فردی مشاهده شود (ری بلدسویی، 2011). پژوهش راجع به تحمل ابهام در دهه 1940 با کار فرانکل برانسویک آغاز شد (ری بلدسویی، 2011). برانسویک، این متغیر را به عنوان یک «متغیر شخصیتی هیجانی و ادراکی» تعریف کرد و استدلال او این بود که تحمل ابهام جنبه های مختلفی از عملکرد عاطفی و شناختی فرد، سبک شناختی مشخص، نظام های باور و نگرش، عملکرد بین فردی، اجتماعی و رفتارهای حل مسئله را ایجاد می کند (فارنهام و مارکز، 2013).
تحمل ناکامی
تحمل ناکامی، تفاوت های فردی در ظرفیت یا توانایی ادراک شده برای تحمل وخامت و سختی (مثلاً اهداف بی نتیجه زندگی) را نشان می دهد. این سازه، به طور هم زمان به انواعی از متغیرهای خودکنترلی و هیجانی مربوط می شود (لیرو و همکاران، 2010؛ به نقل از زولنسکی و همکاران، 2010).
تحمل پریشانی با حالات هیجانی منفی
سیمونز و گاهر (2005)، مفهوم تحمل پریشانی را به عنوان توانایی فرد برای تحمل حالات هیجانی منفی مفهوم سازی کرده اند. آن ها پیشنهاد کردند که تحمل پریشانی هیجانی ماهیتی چندبعدی دارد؛ شامل پیش بینی فردی و تجربه هیجانات منفی، شامل: 1.توانایی تحمل 2. ارزیابی وضعیت هیجانی به عنوان قابلپذیرش 3.چگونه فرد هیجانات خود را تنظیم می کند و4. چه مقدار توجه به هیجان منفی جذب می شود و چه مقدار از آن با عملکرد تداخل می کند. سطوح پایین تر تحمل حالات هیجانی احساسات منفی، به صورت هم زمان و پیش گویانه به احتمال بیشتر برای اختلالات مصرف مواد، مصرف دارو، علائم پرخوری و نشانه های استرس پس از سانحه مربوط می شود (ویوجانویک، برنشتاین و لیتز، 2011).
عدم تحمل ناراحتی
عدم تحمل پریشانی (DI)، به ظرفیت فرد برای تحمل آشفتگی های جسمی یا حالات بدنی ناراحت کننده اشاره دارد و در میان افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی تشخیص داده شده است (اشمیت و کوک، 1999؛ به نقل از اشمیت، ریچی، کرومر و بوکنر، 2007). عدم تحمل ناراحتی، به تحمل درد (یا عدم تحمل) بسیار نزدیک است، اما به جای تمرکز صرف بر توانایی تحمل محرک های دردناک، عدم تحمل ناراحتی به یک آرایه بسیار گسترده تر از احساس های ناراحت کننده، اما نه لزوماً دردناک منتسب می شود. همچنین عدم تحمل ناراحتی احتمالاً تا حدودی به سازه تجربی اجتناب تجربه ای مرتبط می شود (اشمیت، ریچی و فیتزپاتریک، 2006).