حساسیت اضطرابی نوع خاصی از عدم تحمل پریشانی و عامل آسیبپذیری برای اضطراب و اختلالات اضطرابی
دکتر شهرام محمدخانی- دانشیار روانشناسی بالینی دانشگاه خوارزمی
فاطمه کاوسی- دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی دانشگاه خوارزمی
حساسیت اضطرابی یک عامل آسیبپذیری برای اضطراب و اختلالات اضطرابی است که امروزه توجه علمی بسیاری به سوی آن معطوف شده است. مطالعات نشان دادهاند که حساسیت اضطرابی احتمال ایجاد و گسترش اضطراب مرضی را افزایش میدهد و به عنوان یک عامل خطر در این زمینه عمل میکند. مدلهای نظری تازه تأکید بیشتری بر اهمیت روش برخورد افراد با تجربههای اضطراب آور دارند (مک نالی، ۲۰۰۲). حساسیت اضطرابی یک سازه مرتبط با تفاوتهای فردی است که در آن فرد از نشانههای بدنی که با انگیختگی اضطرابی (افزایش ضربان قلب، تنگی نفس، سرگیجه) مرتبط است، میترسد و اصولاً از این باور بر میآید که این نشانهها به پیامدهای نهفته آسیبزا اجتماعی، شناختی و بدنی منجر میشود (دیکان، جونادن، کارول و دیوید، ۲۰۰۳).
حساسیت اضطرابی منجر به سوگیریهایی در بازیابی و پردازش اطلاعات مربوط به محرکهای فراخوان اضطراب میشود که این خود زمینه را برای ابتلای فرد به اختلالات روانی از جمله اضطراب اجتماعی فراهم میسازد (مک کابی، ۱۹۹۹). در واقع، تحقیقات موجود نشان میدهد که حساسیت اضطرابی ممکن است به عنوان یک عامل خطر برای مشکلات اضطرابی مطرح باشد (زولنسکی، اشمیت، برنشتاین، و کیاف، ۲۰۰۶). این عامل شناختی خطر ایجاد علائم اضطراب، حملات وحشتزدگی غیرمنتظره، و همچنین اضطراب مرضی (به عنوان نمونه، اختلال پانیک) را افزایش میدهد (هیوارد، کیلن، کرامر، و تیلور، ۲۰۰۰؛ اشمیت، زولنسکی و مینر، ۲۰۰۶).
دیکان و آبرومووتیز (۲۰۰۳) در مطالعهای که حساسیت اضطرابی را در افراد دچار اختلالات اضطرابی (اضطراب اجتماعی، وسواس فکری – عملی، اضطراب فراگیر و وحشتزدگی) و افراد بهنجار بررسی کردند، اظهار داشتند که افراد دچار اختلالات اضطرابی، حساسیت اضطرابی بالاتری را نسبت به افراد بهنجار گزارش میکنند و در این بین افراد دچار وحشتزدگی و اضطراب اجتماعی بیشترین حساسیت اضطرابی را گزارش کردند. همچنین افراد دچار اضطراب اجتماعی بیشتر از بقیه گروههای مورد بررسی در مؤلفه ترس از مورد مشاهده قرار گرفتن توسط دیگران نمره کسب کردند. رکتر، شیمیزو و لیبمن (۲۰۰۷) در پژوهشی که به بررسی جنبههای گوناگون حساسیت اضطرابی در بیماران دچار اختلالات اضطرابی (اضطراب فراگیر، اضطراب اجتماعی و وحشتزدگی) پرداختند، دریافتند که افراد دچار وحشتزدگی حساسیت فیزیکی بیشتری از دو گروه دچار اضطراب فراگیر و اجتماعی تجربه میکنند، در حالی که افراد دچار اضطراب اجتماعی، حساسیت اجتماعی بیشتری از دو گروه دیگر و افراد دچار اضطراب فراگیر حساسیت شناختی بیشتری از دو گروه دیگر تجربه میکنند. همچنین آنها نشان دادند که افراد دچار اختلالات اضطرابی توأم با افسردگی اساسی حساسیت شناختی بیشتری از افراد دچار اختلالات اضطرابی بدون افسردگی بنیادی تجربه میکنند.
اندرسون و هوپ (۲۰۰۹) با بررسی ۱۷۹ پسر و ۲۱۳ دختر ۱۳ تا ۱۷ ساله به این نتیجه دست یافتند که پسران و دختران دچار اضطراب اجتماعی در مقایسه با همتایان عادی خود از حساسیت اضطرابی و برانگیختگی روانشناختی بیشتری رنج میبرند. مطالعات دیگر حاکی از آن است که حساسیت به اضطراب با فرار و رفتار اجتنابی مرتبط است (زولنسکی و همکاران، ۲۰۰۴؛ زولنسکی و فورسایت، ۲۰۰۲؛ به نقل از کاشدان، زولنسکی، و مک لیش، ۲۰۰۸). این دادهها در مجموع نشان میدهد که برای افرادی که سطح بالاتری از حساسیت اضطرابی دارند، انتظارات آنها میتواند تواند موجب افزایش این موارد گردد: ترس از تجربه اضطراب (مرحله مقدماتی)، (۲) انگیختگی، اضطراب، و (۳) استفاده از راهبردهای شناختی یا رفتاری برای گریز از احساسات درونی.
حساسیت به اضطراب به عنوان یک تفاوت فردی در باورهای شخص درباره عواقب اضطراب تعریف شده است، به ویژه احساسات اضطرابی (به عنوان نمونه، لرزش، ضربان قلب در مسابقه) عواقب شدید و منفی دارند (ریس، ۱۹۹۱). به عنوان نمونه، کودکان با حساسیت شدید اضطراب ممکن است معتقد باشند که وقتی ضربان قلبشان تند میشود، به این معنی است که آنها از نظر جسمی مشکل جدی دارند یا اینکه عصبی بودن باعث تمسخر اجتماعی توسط دیگران میشود. با توجه به این ویژگیهای تعیین کننده، ممکن است حساسیت اضطرابی به عنوان شکل خاصی از تحمل پریشانی در نظر شود که در آن حساسیت اضطراب بالا شامل کاهش ظرفیت تحمل حالات و احساسات اضطرابی است و برعکس، حساسیت کم اضطراب شامل افزایش تحمل برای احساسات اضطرابی است.
حساسیت اضطراب بالا یک عامل خطر برای بروز حملات هراس، اختلال هراس و دیگر اختلالات اضطرابی است. تحقیقات نشان میدهد که میزان حساسیت اضطرابی، پیشرفت حملات هراس را در جوانان و بزرگسالان پیش بینی میکند (هایوارد، کیلین، کرامر، و تیلور، ۲۰۰۰؛ اشمیت، لرو، و جکسون، ۱۹۹۷، ۱۹۹۹؛ ویمز، هایوارد، کیلن، و تیلور، ۲۰۰۲) و این حساسیت به اضطراب به طور همزمان و آینده نگر با علائم اختلال اضطراب و عواقب ترس شدید در نمونههای کودک و نوجوان مرتبط است (گینزبرگ و دریک، ۲۰۰۲؛ لاو، کلاماری، و واراچینسکی، ۱۹۹۶؛ سیلورمن، فلسیگ، رابیان و پترسون، ۱۹۹۱). اگرچه تحقیقات مربوط به حساسیت اضطراب تمرکز خود را بر روی رابطه آن با گسترش و نگهداری اضطراب و اختلالات اضطرابی متمرکز کرده است، ولی این ادبیات همچنین روابط با انواع مختلفی از جمله اختلالات روانی، علائم جسمی و موارد زیر را نشان میدهد. سوءاستفاده از موضع چنین ارتباطاتی حاکی از آن است که حساسیت اضطرابی ممکن است باعث جلوگیری از احساسات شود و نظارتی را به روشی همانند با مفهوم سازی / ارزیابی گستردهتر تحمل پریشانی تحت تأثیر قرار دهد.
مدل سلسله مرتبه ای اضطراب (لیلینفلد و همکاران، ۱۹۹۳؛ به نقل از گور همکاران، ۲۰۰۲) مفهوم سازی کاملتری از حساسیت به اضطراب ارائه میدهد. این مدل فرض میکند که اضطراب شامل یک عامل کلی مرتبه بالا، یعنی اضطراب خصلتی و سه عامل مرتبه پایین است. این سه عامل عبارتند از حساسیت به اضطراب، ترس از ارزیابی منفی و حساسیت به بیماری یا آسیب. در حالی که تا حدودی بین عوامل مرتبه پایین همپوشی وجود دارد ولی آنها در سطح نظری متمایز هستند.
حساسیت به اضطراب و اضطراب خصلتی هر دو به عنوان عامل آسیبپذیری برای ایجاد اختلالات اضطرابی در نظر گرفته شدهاند (راچمن، ۱۹۹۸؛ به نقل از موریس، ۲۰۰۲). در حالی که پژوهشها نشان میدهد حساسیت به اضطراب و اضطراب خصلتی با یکدیگر همبستگی درونی دارند (موریس، ۲۰۰۲؛ تیلور همکاران، ۱۹۹۱؛ سیلورمن همکاران، ۱۹۹۱)؛ پژوهشگران توافق دارند که هر دو سازه از نظر مفهومی از یکدیگر متمایزند. اضطراب خصلتی به عنوان گرایش برای نشان دادن واکنش اضطرابی به محرکهای بالقوه فراخوان اضطراب تعریف شده است، در حالی که حساسیت اضطرابی به عنوان گرایش بسیار ویژه برای نشان دادن واکنش اضطرابی به اضطراب خود یا احساسات مرتبط با اضطراب خود در نظر گرفته شده است (تیلور، ۱۹۹۵).
ریس و مک نالی (ریس ۱۹۹۱، ریس ومک نالی، ۱۹۸۵) کسانی بودند که برای نخستین بار در نظریه اضطراب پیشنهاد کردند که سه ترس بنیادین وجود دارد که در ایجاد آسیب شناسی اضطراب نقش دارد. همانطور که در مدل مرتبهای اضطراب نیز بیان شد این سه ترس بنیادین شامل ترس از بیماری یا آسیب، ترس از ارزیابی منفی و حساسیت به اضطراب میباشند. بر پایه نظریه انتظار اضطراب ترسهای بنیادین شامل مؤلفه های عاطفی-رفتاری (ترس ذهنی و انگیزش اجتنابی) و مؤلفه شناختی باورهای فاجعهآمیز درباره پیامدهای اضطراب (عدم پذیرش / آسیب یا بیماری) میباشد (تیلور، ۱۹۹۵؛ به نقل از مرادی منش و میر جعفری، ۱۳۸۵).
در واقع نظریه انتظار اضطراب فرض میکند که رفتار ترس شامل دو عامل است: (۱) این انتظار که خطر رویداد خواهد افتاد (چشمداشت خطر) که خود منجر به رفتارهای اجتنابی میشود (۲) ترس از ترس که از دو انتظار تشکیل میشود:
الف. این انتظار که اضطراب به دنبال رویارویی با یک محرک فراخوان اضطراب رویداد میافتد (انتظار اضطراب)
ب. این باور که تجربه اضطراب سبب احساس بیماری، خجالت یا شاید نشانههای اضطراب آتی خواهد شد (حساسیت به اضطراب).
بنابراین حساسیت اضطرابی به طور نزدیکی به گرایش برای نشان دادن واکنش های ترس به یک محرک فراخوان اضطراب – و نه محرک خود به خودی خود – ارتباط دارد.
در نظریه اضطراب ریس و مک نالی (۱۹۸۵) حساسیت به اضطراب، یکی از سه ترس بنیادین به عنوان عامل تسریعکننده در نظر گرفته شده است که خطر ایجاد ترس، اضطراب و هراس را افزایش میدهد. بعداً پیشنهاد شد که حساسیت به اضطراب همچنین یک محرک نیرومند رفتار اجتنابی میباشد.
نظریههای شناختی نیز پیشنهاد میکنند که افراد دارای حساسیت اضطرابی بالا به گوش به زنگی و توجه زیاد به محیط (محیط درونی و بیرونی) واکنش نشان میدهند. نظریه پردازان شناختی باور دارند که داشتن آستانه پایین برای واکنش ترس در افراد دارای حساسیت اضطرابی بالا ناسازگار میباشد؛ زیرا موجب تداوم سطح بالایی از برانگیختگی فیزیولوژیکی و در پایان اجتناب مفرط از محرکها و موقعیتهای بیرونی خواهد شد (دودن والن، ۱۹۷۷).
افراد با حساسیت اضطرابی بالا سوگیری توجه انتخابی دارند که افزون بر این چنین سوگیری هایی با مولفههای حساسیت اضطرابی مرتبط میباشد. به عنوان نمونه کئوق، دیلون، جورجیو وهانت (۲۰۰۱) دریافتند که افراد با حساسیت اضطرابی بالا در بعد جسمی گوش به زنگی خاصی را نسبت به لغات برانگیزاننده ترس در مورد بدن، ایجاد میکنند؛ در حالی که افراد با حساسیت اضطرابی پایین اجتناب از این لغات را نشان دادند. اخیراً هانت و همکارانش نه تنها این نتیجه را تأیید کردند، بلکه دریافتند که گوش به زنگی مربوط به حساسیت اضطرابی بالا در بعد جسمی ممکن است پایینتر از سطح هوشیاری رخ دهد، این بیان میکند که سوگیریها به صورت خودکار رخ میدهند به جای اینکه به صورت فرایندهای راهبردی رخ دهند (هانت، کئوق و فرنچ، ۲۰۰۷). بر پایه نظر ریس همکاران (۱۹۹۵) حساسیت اضطرابی آمادگی برای گوش به زنگی و اجتناب از محرکهای فراخوان اضطراب را افزایش داده و منجر به افزایش نگرانی درباره مضطرب شدن میشود (مک کابی، ۱۹۹۹).
در واقع عاملی که بین حساسیت اضطرابی بالا و پایین تمایز ایجاد میکند این است که افراد دارای حساسیت اضطرابی بالا بیشتر احتمال دارد که نشانههای مرتبط با اضطراب را به عنوان نشانهای از آسیب قریبالوقوع ارزیابی کنند، در حالی که افراد دارای حساسیت اضطرابی پایین گرایش دارند که چنین احساساتی را به عنوان اموری ناخوشایند، ولی نه تهدیدکننده در نظر بگیرند، بنابراین افرادی که دارای حساسیت اضطرابی بالا هستند، احساساتی مانند افزایش ضربان قلب، عرق کردن و گیجی را به ترتیب به عنوان نشانهای از حمله قلبی، شرمساری اجتماعی و بی ثباتی روانی تفسیر میکنند (کئوق همکاران، ۲۰۰۱)؛ بنابراین یک چرخه معیوب بین احساسات بدنی، ارزشیابیها و تفسیرهای منفی و اضطراب وجود دارد که به صورت مداوم و پایدار فرد را در حالت گوش به زنگی نسبت به نشانههای بدنی مرتبط با اضطراب قرار میدهد (کلارک، ۱۹۸۶؛ به نقل از چمبلس، بک، گریسلی وگریشمن، ۲۰۰۰).
حساسیت به اضطراب علاوه بر اینکه توسط یادگیری کسب میشود تحت تأثیر عوامل ژنتیکی نیز قرار دارد (ریس و مک نالی، ۱۹۸۵؛ به نقل از وات و همکاران، ۱۹۹۸) درباره تأثیرات ژنتیکی پیشنهاد میکنند افرادی که از نظر سیستم اعصاب خودمختار دارای برانگیختگی بیشتری هستند نسبت به افرادی که برانگیختگی های کمتری دارند نگرانی بیشتری درباره مضطرب شدن دارند. به باور برخی از پژوهشگران تفاوتهای فردی در حساسیت به اضطراب برآمده از ترکیبی از عوامل ژنتیک و شماری از تجاربی است که نهایتاً منجر به داشتن این باور میشود که نشانههای بدنی پیامدهای نهفته آسیبزایی در پی دارند (استاین همکاران، ۱۹۹۹). بنابراین وراثت و یادگیریهای رفتاری به صورت مشترک بر میزان حساسیت اضطرابی افراد تأثیر میگذارد این مطالعات از دیدگاه رفتاری –زیستی پشتیبانی میکنند (استاین همکاران، ۱۹۹۹).