درمان فراشناختی افسردگی
درمان فراشناختی افسردگی
دکتر شهرام محمدخانی
دانشیار روانشناسی بالینی دانشگاه خوارزمی
اختلال افسردگی اساسی یک بیماری عود کننده با پیامدهای اجتماعی، اقتصادی، جسمانی و روانی بسیار است (سگال و همکاران، ۲۰۰۷). این بیماری با رنج طولانی مدت، اختلال در شغل، تحصیل، روابط بین فردی، خانوادگی و حتی خودکشی تا حد قابل توجهی بر کیفیت زندگی تأثیر میگذارد(کالتن تالر و همکاران، ۲۰۰۲؛ موسسه بهداشت، ۲۰۰۴) و به علت ناتوانی و غیبتهای مکرر منجر به زیان اقتصادی بالایی میشود (اشپیتز، ۲۰۰۹).
اختلال افسردگی اساسی از نظر میزان شیوع در میان بیماریها جایگاه ویژهای دارد. بین ۱۰- ۵/۱۲% مردان و ۲۵% زنان حداقل یک بار در طی زندگی خود دچار افسردگی میشوند (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳). به همین دلیل تاکنون روشهای درمانی متعددّی نظیر درمان دارویی، رواندرمانی بین فردی، تحلیلی، شناختی و خانواده درمانی برای این اختلال مورد استفاده قرار گرفته است. در سالهای اخیر الگوهایی جدیدی مانند رویکرد فراشناختی[۳] شکل گرفته و تحول بزرگی در روشهای درمانی این اختلال ایجاد کرده است.
رویکرد فراشناختی بر اساس نظریهی بنیادی «الگوی کارکرد اجرایی خود نظم بخش» استوار است. این مدل دلیل آسیب پذیری به اختلالات هیجانی را الگوی توجه معطوف به خود افراطی، فعالیت باورهای فراشناختی ناسازگارانه و فرآیندهای بازتابی خاص میداند (ولز و کاترایت هاتن، ۲۰۰۴). این فرآیند هنگامی فعال میشود که فرد بین اهداف درونی خود و شرایط بیرونی احساس ناهماهنگی کند. در این شرایط راهبردهای خاصی چون جذب اطلاعات به درون باورها، سرکوب فکر، نشخوار فکری و نگرانی به منظور جلوگیری از ورود محرکهای ناراحت کننده به هشیاری یا حل مشکلات ناشی از ناهماهنگی، نظارت بر حالتهای جسمی – روانی و آمادگی در برابر خطر، به منظور کاهش این ناهماهنگی توسط کارکرد اجرایی خود نظم بخش به کار گرفته میشوند (ولز، ۲۰۰۹).
درمان فراشناختی اختلال افسردگی اساسی بیشتر بر درک علل نشخوار فکری و حذف این فرآیند ناسازگارانه تأکید میکند. چرا که نشخوار فکری، خصیصهی اصلی سندرم شناختی- توجهی و یکی از راهکارهای کارکرد اجرایی خود نظم بخش است که برای کاهش ناهماهنگی شناختی در پاسخ به افکار منفی و احساس غمگینی فعال میشود و در واقع نوعی سبک مقابله با خلق افسرده به شمار میآید (بارنهوفر و همکاران، ۲۰۰۹؛ روالوفس و همکاران، ۲۰۰۶). سندرم شناختی- توجهی شامل نشخوار فکری، پایش تهدید[۸]و رفتارهای مقابلهای ناسازگارانه است. این سندرم موجب تداوم غمگینی و باورهای منفی شده و به دورههای افسرده ساز منجر میشود (ولز، ۲۰۰۹).
نشخوار فکری یک سبک پاسخدهی به خلق افسرده است که با فکر مکرر در مورد نشانههای بیماری، علل و پیامدهای ممکن مشخص میشود(دی جونگ میر و همکاران، ۲۰۰۹). مطالعات انجام شده در زمینهی فراشناخت نشان میدهند که نشخوار فکری با آسیب پذیری به خلق افسرده و سایر نشانهها، شروع دورههای افسردگی، تشدید و طولانی شدن آنها مرتبط است(دی جونگ میر و همکاران، ۲۰۰۹؛ روالوفس و همکاران، ۲۰۰۶).
بر اساس مدل فراشناختی افسردگی، یک عامل برانگیزاننده موجب فعال شدن سطح دوم سیستم فراشناختی یعنی سیستم کارکرد اجرایی وابسته به نظارت میشود. این سیستم با ارزیابی افکار درونی با توجه به اهداف فردی و محدودیتهای اجتماعی، شیوهی مقابله با خلق افسرده را مشخص میکند (ولز، ۲۰۰۹). باورهای فراشناختی مثبت در مورد نشخوار فکری در سطح سوم قرار دارند. این باورها نیاز به درگیر شدن در نشخوار فکری دربارهی معنی و علل رویداد را مطرح میکنند. این فرآیند موجب تشدید علائم افسرده ساز میشود. در نتیجهی تداوم علائم و شکست در کاهش این تفاوت شناختی، باورهای فراشناختی منفی فعال میشود(روالوفس و همکاران، ۲۰۰۶). باورهای فراشناختی منفی نقش مهمی در افسردگی دارند. این باورها در مورد غیرقابل کنترل بودن، زیانها و پیامدهای فردی و اجتماعی نشخوار فکری هستند و ارزیابی منفی از افکار یا احساسات را در بر میگیرند، مانند این که افسردگی خطرناک است(پاپاجورجیو و ولز، ۲۰۰۱؛کرکران و سگال، ۲۰۰۸). ماریسون و ولز (۲۰۰۵) در مطالعات خود شواهدی یافتهاند مبنی بر این که باورهای فراشناختی یک عامل آسیب پذیری عمومی هستند و در نتیجه بر رشد علائم رواپریشی و روان رنجوری اثر میگذارند. در این پژوهشها افسردگی و باورهای منفی و مثبت فراشناختی با یکدیگر رابطه مثبت و معنادار داشتهاند(روالوفس و همکاران، ۲۰۰۶).
مطالعات نشان دادهاند که آگاهی فراشناختی کاهش یافته از این افکار و باورها با آسیب پذیری به افسردگی مرتبط است(تیزدل و همکاران، ۲۰۰۲)، به طوری که تغییرات در آگاهی فراشناختی و توانایی دریافت افکار و احساسات از طریق یک جایگاه غیر مرکزی و یادگیری روش متفاوت تعامل با افکار و احساسات با کاهش در خلق ملال آور و افکار منفی، تغییر در نگرش به افکار منفی و نرخ پایین عود افسردگی همراه است(کرکران و سگال، ۲۰۰۸).
مدل فراشناختی افسردگی (ولز، ۲۰۰۹)
در درمان فراشناختی از طریق اموزش توجه، به بیمار آموزش کمک می کند تا فرایند نشخوار فکری را قطع کند. سپس باورهای فراشناختی منفی و مثبت بیمار درباره نشخوار فکری را به چالش می کشد. این درمان به جای افکار خودآیند منفی، فرایند نشخوار فکری را هدف مداخله قرار میدهد و به این ترتیب احتمال ورود به دورههای افسردگی اساسی کاهش مییابد (ولز، ۲۰۰۹).
درمان فراشناختی بر نقش باورها در سبک پردازش، فرایندهای توجهی مانند سوگیری توجهی، کنترل شناخت و محدودیتهای ناپایدار در پردازش تمرکز میکند و با کاهش نشخوار فکری، باورهای مثبت و منفی فراشناختی به درمان افسردگی منجر می شود (پاپاجورجیو و ولز، ۲۰۰۰؛ ۲۰۰۱؛ ۲۰۰۴).
درمان فراشناختی رویکرد نوظهوری است که در سال های اخیر در زمینه درک و دران اختلال های عاطفی مطرح شده است. طی این سال ها چند مطالعه در زمینهی اثربخشی درمان فراشناختی در مورد افسردگی انجام شده است. نتایج این مطالعات نشان میدهد مداخلاتی هم چون درمان فراشناختی که بر تغییر ارتباط بیمار با افکار و احساسات ناکارآمد تمرکز میکند به مراتب مفیدتر از تلاش برای تغییر محتوای فکر و باور است (تیزدل و همکاران، ۲۰۰۱). بنابراین به نظر میرسد این رویکرد میتواند نقصها و کاستیهای نظریههای شناختی را جبران کند و تا حد زیادی مانع عود این بیماری پس از درمان افسردگی گردد. همچنین نقش بسزایی در اقدامات پیشگیرانه داشته باشد (روالوفس و همکاران، ۲۰۰۷).
مطالعات متعددی به ارزیابی مدل فراشناختی اختلالهای اضطرابی و افسردگی پرداخته اند، این مطالعات نشان میدهند که رابطهی مثبت پایداری بین باورهای فراشناختی، آسیبپذیری هیجانی و طیف وسیعی از اختلالهای روانشناختی وجود دارد(پاپاجورجیو و ولز، ۲۰۰۰؛ پاپاجورجیو، ولز و مینا، ۲۰۰۸؛ پاپاجورجیو و ولز، ۲۰۰۱ ، ۲۰۰۳؛ پاپاجورجیو و ولز، ۲۰۰۳). حجم انبوهی از دادههای به دست آمده با استفاده از طیف وسیعی از روشها، بر روی نمونههای بیمار و غیر بیمار، از نظریه و مدلهای زیربنایی درمان فراشناختی حمایت میکنند( ولز، ۲۰۰۹). با این حال، در زمینه اثربخشی مدل فراشناختی در مورد انواع اختلال های هیجانی در شروع راه هستیم و به جز چند مطالعه کنترل شده که مطالعات زیادی انجام نشده است و بیشتر این بررسی اثر تکنیک های خاص درمان فراشناختی (مانند آموزش توجه، ذهن آگاهی گسلیده و به تعویق انداختن نشخوار فکری ) را به طور مجزا مورد ارزیابی قرار داده اند(سیگل ، جیناسی و تاس، ۲۰۰۷؛ ونگ و فرانکلین، ۲۰۰۰؛ پاپاجورجیو و ولز، ۲۰۰۰؛ ولز، وایت و کارتر،۱۹۹۷).
در زمینهی اختلال افسردگی اساسی، نتایج دو مطالعه شواهد مقدّماتی در مورد اثرات درمان فراشناختی فراهم آورده است. استفاده از معیار رسمی برای تعیین تغییر بالینی معنادار و بهبودی بر اساس مقیاس افسردگی هامیلتون در نمونهی تحت درمان، نشان داد که ۷۵% بیماران پس از درمان و ۶۶% آنها در پیگیری ۶ ماهه بهبودی کامل یافته بودند و بهبودی چشمگیری در افسردگی، اضطراب و فراشناختها مشاهده شد(ولز، فیشر و همکاران، ۲۰۰۸).
حقوق معنوی محفوظ و ذکر منبع با کتابشناسی زیر بلامانع است:
شهرام محمدخانی. (۱۳۹۵). نظریه و درمان فراشناختی افسردگی.برگرفته در روز…؛ و سال …. از سایت مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره کاج http://www.kajpcc.ir