رفتاردرمانی دیالکتیک چیست؟
دکتر شهرام محمدخانی
استاد تمام روانشناس بالینی دانشگاه خوارزمی
رفتار درمانی دیالکتیک یک رویکرد درمانی جدید است که توسط مارشا لینهان پایه گذاری شده است. این شیوه درمان برای افرادی که قصد کنترل هیجانهای آشفته ساز را دارند، بسیار مؤثر و اثربخش است. پژوهشها نشان میدهند که رفتاردرمانی دیالکتیک به تقویت توانمندی افراد برای برخورد درست با ناراحتی میپردازد، بدون اینکه افراد کنترل خود را از دست بدهند یا دست به رفتارهای مخرب بزنند.
درمانگران رفتار درمانی دیالکتیک برای تعادل بخشیدن به درمان از طریق پذیرش مراجعین در هر لحظهای و ایجاد تغییراتی در زندگی آنها به کار میرود. به منظور ایجاد تغییرات رفتاری، رفتار درمانی دیالکتیک از حل مسئله به عنوان اصلیترین تکنیک درمانی استفاده مینماید. رفتار درمانی دیالکتیک، یک درمان شناختی رفتاری است که راهحلهایی برای مشکلات، تحلیل کرده و مییابد. درمانگر رفتار درمانی دیالکتیک به دنبال حفظ تعادل در سبکها است و بنابراین مراجعان را بیجهت هل نمیدهد یا مراجعان را بدون تلاش کردن برای کمک به آنها جهت تسهیل تغییر در زندگیشان نمیپذیرد.
بررسی تحقیقات نشان میدهد که رفتار درمانی دیالکتیک اکنون برای طیف وسیعی از حالات درمانی متفاوت و جمعیتهای مختلف اصلاح شده است. رفتار درمانی دیالکتیک قصد داشت درمانی جامع باشد و از این رو به دنبال انجام پنج عملکرد در حالات مختلف است:
- افزایش ظرفیتها
- بهبود انگیزه
- تعمیم به محیط طبیعی
- پی ریزی و شکلدهی محیط
- افزایش و بهبود تواناییهای درمانگر و انگیزههای درمان مراجعین.
در رفتار درمانی دیالکتیک سرپایی استاندارد، آموزش مهارتها در گروهی انجام میشود که هفتهای دو ساعت زمان میبرد. گروه آموزش مهارتها، گروهی آموزشی – روانی است که بر کسب مهارت (تعلیم مهارتهای جدید)، تقویت (تمرین و تکرار بازخورد مهارتهای جدید به همراه تقویت استفاده از مهارتهای جدید) و تعمیم (تمرین رفتار مهارتی خارج از گروه) تمرکز مینماید. هرم اهداف برای آموزش مهارتها همان هرم اهداف درمان نیست.
اهداف آموزش مهارتها
- کاهش رفتارهای تخریبگر درمان – رفتارهایی که به گروه خاتمه دهند یا موجب برهم خوردن برنامه شود.
- افزایش کسب مهارت (برای مثال فراگیری رفتارهای جدید)
- کاهش رفتارهای مزاحم درمان (رفتارهایی که مزاحم آموزش و فراگیری مهارتهای جدید میشوند)
بسیاری از افراد دست به گریبان هیجانهای دردسرساز هستند. هیجانهای آشفته ساز را میتوان هیجانهایی تعریف کرد که طاقت فرد را طاق میکنند و برای او قابل تحمل نیستند. زمانی که عصبانی، غمگین یا وحشتزده هستند، این هیجانها مثل امواج سهمگین، آنها را به کام خود فرومیبرند. مهارتهای تنظیم هیجانی، تغییرپذیری خلق، مشکلات مربوط به خشم و اضطراب را با تعادل بخشی به تجربهی هیجان و تغییر هیجانات ناخواسته و غیرضروری، کاهش میدهد.
پژوهشهای زیادی نشان میدهند که احتمالاً هیجانهای شدید و آشفته ساز از همان ابتدای تولد به وجود میآیند؛ اما نباید از کنار تأثیر مخرب آسیبهای ناگوار و غفلتهای دوران کودکی به سادگی گذشت. این موارد میتوانند بر بروز هیجانهای آشفته ساز تأثیر شگرفی بگذارند. آسیبهای ناگوار به عنوان نقاط عطف رشد و تحول میتوانند آشکارا ساختار مغزی را به گونهای تغییر دهند که در برابر هیجانهای شدید و منفی، آسیبپذیری رخ دهد. با این حال، گفتن اینکه هیجانهای شدید اغلب ریشه در بنیادهای ژنتیک و تجارب ناگوار دارند، به این معنا نیست که هیچ کاری از دست افراد برای کنترل آنها بر نمیآید.
رفتار درمانی دیالکتیک، چهار دسته مهارت بنیادین به افراد یاد میدهد که با استفاده از آنها هم میتوانند شدت هیجانهای خود را کاهش دهند و هم اینکه میتوانند در مواقع بحرانی، تعادل هیجانی خود را حفظ کنند که این مهارتها عبارتاند از:
مهارتهای تحمل آشفتگی
این مهارتها به افراد کمک میکنند تا با وقایع آشفته ساز، بهتر مقابله کنند. این مهارتها، افراد را مقاوم تر بار میآورند و شیوههای جدیدی آموزش میدهند تا بتوانند اثرات آشفته ساز شرایط را کاهش دهند.
مهارتهای توجه آگاهی
این مهارتها به افراد کمک میکنند که زمان حال را با آگاهی بیشتری تجربه کنند، درعینحال که ذهن آنها کمتر درگیر تجارب دردناک گذشته و تهدیدهای آینده شود. علاوه بر این، توجه آگاهی، ابزاری در اختیار افراد قرار میدهد تا دست از قضاوتها و افکار منفی (چه دربارهی خود و چه دربارهی دیگران) بردارند.
مهارتهای تنظیم هیجانی
این مهارتها به افراد کمک میکنند تا احساسهای خود را دقیق تر بشناسند و بتوانند بدون درگیر شدن با هیجانهای آشفته ساز به مشاهده آنها بپردازند. هدف این مهارتها، تنظیم یا تعدیل احساسهای فرد است بدون اینکه واکنش منفی و مخربی از خود بروز دهد.
مهارتهای ارتباط مؤثر
این مهارتها، ابزار جدیدی برای ابراز باورها، نیازها، محدودیت گزینی و چارهاندیشی مشکلات بین فردی در اختیار فرد قرار میدهد.
این مهارتها به افراد کمک میکنند که زمان حال را با آگاهی بیشتری تجربه کنند، درعینحال که ذهن آنها کمتر درگیر تجارب دردناک گذشته و تهدیدهای آینده شود. علاوه بر این، توجه آگاهی، ابزاری در اختیار افراد قرار میدهد تا دست از قضاوتها و افکار منفی (چه درباره خود و چه درباره دیگران) بردارند.