خشم: ماهیت، علل و پیامدهای روانی و اجتماعی آن

دکتر شهرام محمدخانی (دانشیار روانشناس بالینی دانشگاه خوارزمی)

تینا باباپور (دانشجوی ارشد روانشناسی بالینی)

خشم یکی از هیجان‌های اساسی است که بعد از ترس تقریباً بیشترین مطالعات را در حوزه هیجان به خود اختصاص داده است و کنترل خشم از چالش‌های اصلی افراد در روابط بین فردی است. فلاسفه و روانشناسان نیز درباره خشم تعارف متعددی ارائه کرده‌اند. خشم در دایره‌المعارف روانشناسی و روانکاوی این‌گونه تعریف شده است: «خشم یکی از هیجان‌های شدید انسان است که از حس صیانت نفس ریشه گرفته و حالتی است که در آن شخص به وضع درازدستی درآمده و برای رویارویی با عوامل تهدید آماده می‌شود».

ارسطو خشم را گرایش شدید و آشکار فرد برای انتقام‌جویی در برابر اهانتی که به وی شده است تعریف می‌کند. سالیوان خشم را یکی از روش‌های حل اضطراب می‌داند که هدفش تخریب، نابودی و یا عقب زدن منبع اضطراب است. والنتین می‌گوید: خشم وقتی بروز می‌کند که مانعی در برابر فعالیت‌ها و اهداف فرد به وجود آید.

از تعارف فوق و تقریباً تمام تعاریف خشم می‌توان به دو نتیجه کلی دست یافت. یکی این‌که عامل اصلی بروز خشم تهدیدها، ناکامی‌ها و موانعی است که بر سر راه افراد قرار می‌گیرد. سولومون می‌گوید که اگر موضوع ناکام کننده، اهانت‌آمیز و یا قابل اعتراضی وجود نداشته باشد نمی‌توان احساس به وجود آمده را خشم نامید و دوم اینکه هدف خشم اغلب دفاع، جنگ و تخریب است، از این روی هم آن را داغ‌ترین و خطرناک‌ترین هیجان دانسته‌اند.

 کنترل خشم: بازداری یا سرکوب

عدم بروز هیجان به معنی کنترل درست آن نیست، اینجا باید بین سرکوب و بازداری جداسازی قائل شد. تفاوت قائل شدن بین این دو بافکر هوشیار امکان‌پذیر است. اگر فرد هوشیارانه عصبانیت خود را پنهان کند، این بدان معنی است که فرد نمی‌خواهد جنگ را آغاز کند و این همان خشم بازداشته شده است. از سوی دیگر افراد به‌طور نیمه خودآگاه احساسات عصبانیت خود را در برابر پدر و مادر پنهان می‌کنند به این حالت سرکوبی خشم گفته می‌شود. تحقیقات نشان می‌دهد که خشم سرکوب شده به ایجاد اختلالات گوارشی، تنفسی، گردش خونی و پوستی کمک می‌کند. برخی دانشمندان معتقدند که این هیجان‌ها با سرطان نیز ارتباط دارد. بیان عصبانیت برای سلامتی می‌تواند سودمند باشد، اگرچه بیان عصبانیت برای سلامتی مثبت موردنیاز است، ولی به معنی ترکیدن بغض و عقده‌ای که تنها یک واکنش تلافی‌جویانه به‌حساب آید و احساس گناه در فرد ایجاد کند، نمی‌تواند باشد.

خشم یک هیجان طبیعی است که نتیجه آن به ژنتیک افراد و گونه پرورش و الگوهای فرهنگی برمی‌گردد. ما یاد می‌گیریم که خشم را در موقعیت‌هایی که هم برای اجتماع قابل قبول بوده و هم برای سلامتی ما سودمند باشد، تهی سازی کنیم. بازداری و سرکوب نوعی کنترل خشم محسوب شده و از مکانیسم‌های دفاعی هستند. بازداری را محدود کردن یا طرد هشیارانه کارکردهای «من» تعریف کرده‌اند. بازداری با خویشتن‌داری همسو است بازداری ممکن است مایه تنش و کشمکش دوره‌ای شود ولی مایه نوروز نمی‌شود. در برابر سرکوب راندن یک فکر یا تکانه مزاحم از گستره هشیاری است که به‌صورت ناهشیار انجام می‌گیرد.

دو گونه کنترل خشم از دیدگاه اسپیلبرگر

کنترل بیرونی خشم که کنترل احساسات خشمگینانه و ممانعت از بروز آن‌ها به سمت اشخاص یا اشیای بیرونی را نشان می‌دهد و کنترل درونی خشم که به کنترل احساسات خشمگینانه‌ای گفته می‌شود که متوجه درون شده‌اند. اگر افراد گرایش به بازداری خشمشان داشته باشند یا آن را مستقیماً به‌طرف خود وارد کنند، دارای ویژگی خشم درونی داده‌شده هستند. خشم درون داده شده به معنی هیجانات عصبانیتی است که تجربه می‌شود ولی بیان نمی‌شود. وقتی عصبانیت به درون داده می‌شود در واقع بازداری عصبانیت انجام گرفته و به‌طور ذهنی به‌عنوان حالت هیجانی تجربه شده است؛

ولی افرادی که در گروه خشم برون داده شده قرار می‌گیرند، افرادی هستند که خشم خود را بیان کرده، این بیان می‌تواند متوجه اشخاص، اشیا یا محیط باشد. این عصبانیت مستقیماً به طرف بیرون بیان شده و مایه تهدید دیگران، اعمال فیزیکی تخریب اشیا شده یا به زبان آورده می‌شود؛ بنابراین افراد داری ویژگی مستعد بیان رفتاری عصبانیت هستند.

انواع خشم

اسپیلبرگر میان دو گونه خشم تمایز قائل شده است: حالت و صفت. واژگان حالت و صفت (رگه) برای نخستین بار در حوزه شخصیت مطرح شدند. صفت یا رگه به جنبه‌های کمابیش پایدار شخصیت گفته می‌شود که از رفتارهای فرد قابل برداشت است. رگه‌های شخصیتی باعث می‌شوند تا یک شخص به شیوه‌ای خاص و تقریباً پیش‌بینی کردنی به محیط خود واکنش نشان دهد، در برابر حالت‌ها ماهیتی زودگذر داشته و در یک مقطع زمانی و مکانی مشخص و محدودی بروز می‌کند، اغلب واکنش‌های هیجانی در زندگی روزمره حالت‌های هیجانی هستند.

در رویکرد اسپیلبرگر خشم حالت به واکنش‌های خشمگینانه‌ای گفته می‌شود که در پاسخ به یک محرک برانگیزاننده عصبانیت به وجود می‌آیند و شدت آن‌ها با توجه به ماهیت محرک و رگه‌های شخصیتی افراد، از تحریک‌پذیری خفیف تا عصبانیت بسیار شدید تغییر می‌کند. می‌توان گفت که اغلب تعاریف خشم به این گونه اشاره دارند.

خشم حالت، خود دربرگیرنده احساس خشمگینانه، گرایش به بروز کلامی و گرایش به بروز فیزیکی خشم می‌گردد؛ ولی خشم صفت به یک رگه شخصیتی اشاره دارد که افراد مستعد آن بسیاری از موقعیت‌ها را تهدیدآمیز و محروم کننده ارزیابی کرده و گرایش مداومی به واکنش‌های خشمگینانه دارند. اسپیلبرگر خشم صفت را به خوی خشمگینانه و واکنش خشمگینانه بخش می‌کند، خوی خشمگینانه گرایش همگانی به تجربه خشم، بدون وجود یک موقعیت خاص برانگیزاننده است و واکنش خشمگینانه میزان احساسات خشمگینانه‌ای است که در رویارویی با یک موقعیت خاص تجربه می‌شود.

 تفاوت‌های فردی و جنسیتی در عصبانیت

همان‌طور که بیشتر نیز اشاره شد تفاوت‌های فردی، تربیتی، فرهنگی و جنسیتی در بروز، کنترل و کیفیت عصبانیت تأثیر به سزایی دارند. در خصوص عوامل فرهنگی – تربیتی به همین نکته بسنده می‌کنیم که واکنش‌های هیجانی والدین به فرزندان در چگونگی جامعه‌پذیری عصبانیت و پرخاشگری آنان مؤثر است، ارزش‌گذاری والدین و روند جامعه‌پذیری آن‌ها این رفتارها را تنظیم می‌کنند.

مطالعات متعددی تأثیر جنسیت بر تجربه و ابراز خشم در زنان و مردان را خاطرنشان کرده‌اند. باس درباره محرک‌های خشم در زن و مرد به این نکته اشاره می‌کند که زن‌ها معمولاً پس از آن‌که کسی بر آن‌ها منت نهد، نادیده گرفته شده یا طرد شوند و یا درباره سوءاستفاده قرار گیرند عصبانیت بیشتری را تجربه می‌کنند، در برابر مردان از دمدمی مزاج بودن زن‌ها و ناز و کرشمه آن‌ها بیشتر خشمگین می‌شوند.

عمده‌ترین برانگیزاننده عصبانیت در هر دو جنس خیانت گزارش شده است ولی مطابق بررسی‌ها زن‌ها عصبانیت بیشتری را در این درباره گزارش می‌کنند، هرچند به نظر می‌رسد در فرهنگ‌های گوناگون این میزان جابه‌جا شود. مطالعات درباره تفاوت زن و مرد در خشم حالت و صفت اغلب ناکام بوده‌اند. بررسی‌های انجام شده درباره ابراز عصبانیت مردان و زنان حاکی از آن است که در مردان حمله فیزیکی و کلامی بیشتر از زن‌ها بوده و ابراز خشم در زنان بیشتر به‌صورت گریه کردن ظاهر می‌شود.

شارکین مطرح می‌کند که مردان در ادبیات پژوهش به‌عنوان «افرادی که ازنظر هیجانی غیر بیانگر، جز درباره خشم» دیده می‌شوند. خشم اغلب به‌عنوان هیجانی مردانه توصیف‌شده است، که هر هیجان منفی یا ناراحت‌کننده (یعنی حسادت، غمگینی و غیره) مکرراً در مردان تبدیل به خشم می‌شود. در خصوص نوجوانان، اکثر مطالعات نیز نشان می‌دهند که پسران نسبت به دختران خشم بیشتری را نشان می‌دهند.

پاسخ پسران به موقعیت خشم برانگیز ازنظر ماهیتی، پرخاشگری کلامی و جسمانی بیشتری دارد. بیشتر تحقیقات این تفاوت را به اجتماعی شدن نقش جنسیتی نسبت می‌دهند و نه جنسیت زیستی به طور کلی پسران نوجوان میزان عصبانیت خود را آشکارتر بروز می‌دهند، عصبانیت آنان اغلب برون‌ریزی شده و منجر به واکنش‌های خصومت‌آمیز می‌شود. از این‌ رو عصبانیت کنترل نشده در پسران پیامدهای جدی‌تری خواهد داشت و می‌توانیم انتظار رفتارهای بدتری را در این شرایط در آن‌ها داشته باشیم، چون ازنظر فیزیکی آمادگی آن را دارند. مطالعات متعددی که در زمینه ارتباط خشم و پرخاشگری با مصرف و سوءمصرف مواد صورت گرفته نشان می‌دهد که مصرف مواد اغلب با عصبانیت و خشونت همبودی دارد.

نتایج کلی بررسی‌ها نشانگر این است که مردان و زنانی که چند ویژگی مردانه دارند گرایش بیشتری به برون‌ریزی خشم دارند و مردان و زنانی که ویژگی‌های زنانگی در آن‌ها بارزتر است گرایش به درون‌ریزی خشم دارند. مردان و زنان در اهداف خشم باهم تفاوت دارند به‌طوری‌که زنان بیشتر مردهای آشنا را هدف قرار می‌دهند ولی اهداف مردان بیشتر مردهای بیگانه است. بررسی کلی ادبیات این حوزه مدارک گسترده و پراکنده‌ای را به دست می‌دهد که مانع از نتیجه‌گیری قاطع می‌شود، ولی شاید بااحتیاط می‌توان گفت که مردان و زنان در تجربه، ابراز و هدف خشم باهم تفاوت‌هایی دارند ولی تفاوت در شدت تجارب درباره دودلی است، البته از عوامل بافتی و فرهنگی نباید غافل شد.

خشم و سلامتی

دیدگاه سنتی پزشکی تنها وظیفه خود را پرداختن به مداوای علائم جسمانی بیمار می‌دانست و از نقش هیجان‌ها در این زمینه غافل بودن ولی امروزه درباره این‌که هیجان‌ها ارتباط تنگاتنگی با سلامت جسمانی و روانی دارند هیچ شکی وجود ندارد، عصبانیت نیز به‌عنوان هیجان از این قاعده مستثنا نیست. اخیراً محققین دریافته‌اند که ناقلین فعال در سیستم ایمنی بدن همان ناقلینی هستند که در مراکز هیجان مغز فعالیت می‌کنند، حتی نشان داده شده است که راه جسمانی مستقیمی وجود دارد که به هیجان‌ها اجازه می‌دهد تا بر سیستم ایمنی اثر بگذارند.

خشم و پرخاشگری مایه به خطر افتادن سلامت روابط بین شخصی شده و در کارکردهای خانواده و جامعه اختلال ایجاد می‌کند، چیره شدن عصبانیت مهم‌ترین عامل ازهم‌پاشیدگی خانواده‌هاست، به نظر وی عصبانیت ویران کننده‌ی محبت و صمیمیت بوده و کوچک‌ترین اختلاف را به یک فاجعه تبدیل می‌کند، فرد خشمگین منطق خشک و غیرقابل انعطافی پیدا کرده و حل تمام مسائل را نشدنی می‌سازد. با توجه به این موضوع یادگیری روش‌های کنترل خشم بسیار اهمیت دارد.

مطالعه‌ای که در دانشگاه پزشکی میشیگان انجام شد نشان داده که مردانی که خشمگین هستند، نسبت به مردان آرام بیشتر مستعد سکته می‌باشند. افراد خشمگین از حمایت‌های اجتماعی طرد می‌شوند. عصبانیت و هیجان منفی فرایند جدایی فرد را از گروه تقویت کرده و در این افراد ایجاد افسردگی می‌کند. اگر عصبانیت به شکل نامناسبی تفسیر یا ابراز شود می‌تواند بسیار مشکل‌ساز باشد. از لحاظ بیولوژیکی احساسات درازمدت عصبانیت شدید مناطق خاصی از دستگاه عصبی را زیر فشار قرار می‌دهد، فشارخون و تپش قلب را افزایش می‌دهد و ممکن است مشکلاتی از قبیل بیماری قلبی و ضعف در سیستم ایمنی را به دنبال داشته باشد. ازنظر روانی نیز خشم می‌تواند عملکرد اجتماعی را دچار اشکال نماید.

به این صورت که در رفتار پرخاشگرانه و ضد اجتماعی مانند خشونت فیزیکی و پرخاشگری دخالت نماید؛ در نتیجه این رفتارها نتایج بدی مانند زندانی شدن، حمله، احساس بی‌ارزشی، از دست دادن پشتیبانی عاطفی خانواده و دوستان، گوشه گیر‌ی، شرم یا کینه را به همراه دارد. خشم هیجان خطرناکی است، زیرا در پی تخریب و از میان بردن آن چیزی یا کسی است که سازوکار آن را مانعی بر سر راه خود می‌داند. افزایش فشارخون و تپش قلب و تحریکات بدنی برآمده از عصبانیت ممکن است برای فرد خطرناک باشد.

خشم اگر هم ابراز نشود و درون‌ریز شود خصومت را در درون فرد افزایش می‌دهد و به عملکرد او در موقعیت‌های بین فردی و اجتماعی و سازگاری با دیگران، دستیابی به اهداف، زندگی خانوادگی و موقعیت‌های شغلی آسیب می‌زند. نظریه‌ی ساختار اجتماعی معتقد است، محدودیت‌هایی که برای طبقه پایین اجتماع در جامعه به وجود می‌آید، باعث افزایش پرخاشگری و ناتوانی در کنترل خشم می‌شود.

آنچه باعث توجه محققان به کنترل خشم شده است، اثرات نامطلوب و ناخوشایند آن بر رفتار بین فردی و حالت درونی و روانی افراد است. عدم مهار عصبانیت علاوه بر اینکه می‌تواند باعث ایجاد مشکلات بین فردی و جرم، بزه و دست درازی به حقوق دیگران شود، می‌تواند درون ریزی شده و باعث انواع مشکلات جسمی و روانی مثل زخم معده، سردردهای میگرنی و افسردگی گردد. برخی از مشکلات جدی اجتماعی مانند کودک / همسر آزاری و اشکال گوناگون کشمکش بین گروهی به‌روشنی ریشه در عصبانیت و ناتوانی در مهار برانگیختگی خشم دارد.

از جمله عوامل خطری که توجه پژوهشگران را به خود معطوف کرده است، مسئله خشم و پرخاشگری است. مروری بر مطالعاتی که در ۶۰ سال گذشته در حوزه عصبانیت صورت گرفته است، نشان می‌دهد که تجربه خشم چه در کودکی و چه در نوجوانی با مشکلات مهمی ارتباط دارد. دشواری در کنترل عصبانیت کودکان و نوجوانان را در معرض خطر طرد از سوی همسالان قرار می‌دهد که به نوبه خود می‌تواند مایه سازگاری ضعیف در مدرسه، ترک تحصیل، مشکل در مهارت‌های حل مسئله و میزان بالاتری از ارجاع‌های مربوط به مشکلات روانی گردد.

در میان جمعیت نوجوان رفتارهای برون‌ریزی منجر به پذیرش نوجوان در گروه‌های منحرف می‌شود و رفتار پرخاشگرانه که از کودکی تا نوجوانی ادامه می‌یابد، شاخصی برای رفتارهای ضد اجتماعی و مصرف مواد محسوب می‌گردد از این رو اجتماعی ستیزی اولیه و رفتار بزهکارانه از قبیل اختلال کرداری با سوءمصرف اولیه مواد و اعتیاد مرتبط است. پژوهشگران دریافتند سو مصرف کنندگان مواد بیشتر از افرادی که مواد مصرف نمی‌کنند خشم را تجربه می‌کنند، که به احتمال بیشتری عصبانیت را به سمت اشخاص یا اشیا دیگر موجود در محیطشان نشان می‌دهند و کنترل اندکی بر احساسات خشمگین دارند.

ممکن است شما دوست داشته باشید

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.